یادی از خاطرات گذشته
بچه که بودیم یه حیاط بزرگی داشتیم که مثل جنگل های شمال خوش و سرسبز بود و از صفای آن حیاط لذت می بردیم همچنان که در حال لذت از دوره ی کودکی بودیم پدربزرگ مهربانم را در سال 68 از دست دادم چه پدربزرگی ، مومن و خداجو و مردم دار دیگه باغ حیاط مون باغبانی نداشت وکم کم درختان رو به خشکی رفت از باغ به اون بزرگی فقط یک درخت انجیر موند و بس
ولی با این حال چه خاطرات شیرینی بود آن دوران نمیدونم بچه که بودیم می گفتیم کی بزرگ میشیم حالا که بزرگ شدیم میگیم ای کاش برمی گشتیم به دوران کودکی
یک عکس از اون دوران
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.